شوق دیدار
شوق دیدار

شوق دیدار

عالم محضر اوست و محضر او جلوه شکوه مندش و جلوه او نام اوست که بدان وسیله شناخته می شود. هر چه را نگاه کنیم، جلوه اوست و هر چه راکه بخوانیم نام او.......

عاشق که باشی، حاضری هر چی داری و نداری رو بریزی به پای معشوق... «رحمان» می‌شی

معشوق که باشی، وجودت با همه‌ی قوا عاشق رو می‌کشونه طرف خودش... «رحیم» می‌شی

اگه تونسی همزمان هر دو طرف معادله‌ی عشق حضور داشته باشی... هم عاشق هم معشوق؛ اونوقت محو می‌شی، می‌مونه «عشق» و دیگر هیچ... «عشق» پیدا شد و آتش به همه عالم زد...

پیل و چشمه

گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد.نمی دانست که از خود می رمد.

همه اخلاق بد_ از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر _ چون در توست، نمی رنجی؛ چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی.

فیه مافیه اثر مولانا