عاشق که باشی، حاضری هر چی داری و نداری رو بریزی به پای معشوق... «رحمان» میشی
معشوق که باشی، وجودت با همهی قوا عاشق رو میکشونه طرف خودش... «رحیم» میشی
اگه تونسی همزمان هر دو طرف معادلهی عشق حضور داشته باشی... هم عاشق هم معشوق؛ اونوقت محو میشی، میمونه «عشق» و دیگر هیچ... «عشق» پیدا شد و آتش به همه عالم زد...
انسان ها چون سنگ چخماقنند،آنگاه که دور از همند جهان رابطه، سردستان تاریکی بیش نخواهد بود و در برخورد باهم ، نیز گاه آتش می افروزند.
بی برخورد آتش انگیزانه، چخماق ها ،دیگر چخماق نیستند ،سنگی هستند مثل دیگر سنگ ها، اما خوشا برخوردی که کاشانه ای را روشن می کند نه خرمنی را به تلی از خاکستر.