شوق دیدار
شوق دیدار

شوق دیدار

خوشا

خوشا سر به خاک کوی دلبر داشتن

 در مسیر عشق خود را باور داشتن 

همه شب تا به سحر اشک ریختن

 خاک او را توتیای چشم سر داشتن 

سوختنی همچو شمع در رهش

 مثل پروانه شمع را محور داشتن

 دفتر عقل را شستن از جان و دل 

عشق را چون گنجینه ای در بر داشتن

 روشن کردن خانه ی دل را به عشق 

دیده را به رواق منزلش منظر داشتن


گاه برای دل  از دل  مینویسم بی وزن بی قافیه بی روش فقط از روی عشق 

بازگشت

بعد چند سال و اندی بر حسب اتفاق در ایمیلم رد پای گذشته 

رو دیدم ، دیدم این تکنولوژی عجیب آدم ها رو  از خیلی چیزها دور میکنه .

یزمانی وبلاگی بود و نوشته هایی دل نوشته هایی 

میخوندم و مینوشتم و حذف میکردم 

شاید بچه های امروز میگن بابا چه دل خوشی 

آره واقعا دلمون خوش بود ناراحت بودیم خوشحال بودیم قهر بودیم و.... هرچی بود بودیم ته دنیای مجازی مون ایمیل بود و وبلاگ  و فیس بوک .....

هرچی بود باز سری در دنیای واقعی داشتیم که واقعیت و حقیقت رو باهم داشتیم

الان غرق  اینستا و تلگرام و واتساپ  ...... دیگه واقعیت گم شده در حقیقت مجاز ....

یزمان در واقعیت دنبال حقیقت میگشتیم  و قصد پیدا کردن خودمون رو داشتیم ولی الان گم شده دنیای مجازی هستیم .....

تو از کدام راه میرسی

نشسته‌ام به در نگاه می‌کنم

دریچه آه می‌کشد!

تو از کدام راه می‌رسی؟

خیال دیدنت چه دلپذیر بود

جوانی ام در این امید پیر شد،

نیامدی و دیر شد


ابتهاج