-
خوشا
1399,07,25 20:04
خوشا سر به خاک کوی دلبر داشتن در مسیر عشق خود را باور داشتن همه شب تا به سحر اشک ریختن خاک او را توتیای چشم سر داشتن سوختنی همچو شمع در رهش مثل پروانه شمع را محور داشتن دفتر عقل را شستن از جان و دل عشق را چون گنجینه ای در بر داشتن روشن کردن خانه ی دل را به عشق دیده را به رواق منزلش منظر داشتن گاه برای دل از دل مینویسم...
-
بازگشت
1399,07,25 10:29
بعد چند سال و اندی بر حسب اتفاق در ایمیلم رد پای گذشته رو دیدم ، دیدم این تکنولوژی عجیب آدم ها رو از خیلی چیزها دور میکنه . یزمانی وبلاگی بود و نوشته هایی دل نوشته هایی میخوندم و مینوشتم و حذف میکردم شاید بچه های امروز میگن بابا چه دل خوشی آره واقعا دلمون خوش بود ناراحت بودیم خوشحال بودیم قهر بودیم و.... هرچی بود...
-
تو از کدام راه میرسی
1399,07,25 01:36
نشستهام به در نگاه میکنم دریچه آه میکشد! تو از کدام راه میرسی؟ خیال دیدنت چه دلپذیر بود جوانی ام در این امید پیر شد، نیامدی و دیر شد ابتهاج
-
چارلی چاپلین
1396,01,06 01:05
من اگر پیامبربودم رسالتم شادمانی بود بشارتم آزادی ومعجزه ام خنداندن کودکان نه ازجهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می آموختم اندیشیدن را و انسان بودن را
-
[ بدون عنوان ]
1396,01,06 00:59
-
یک داستان زیبا
1396,01,06 00:54
یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی را برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلا جان شما را...
-
یادمان باشد...
1396,01,06 00:44
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست بستی از روی محبّت بزنیم تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود یادمان باشد فردا حتماً، ناز گل را بکشیم حق به شب بو بدهیم و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان وبه انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا زندگی شیرین است زندگی باید کرد و بدانم که شبی، خواهم رفت و شبی...
-
ساعت شنی
1396,01,06 00:40
ساعت شنی به من یاد داد باید خالی شوی تا پُر کنی... تا پُر کنی کسی را، دلی را، چشمی را، گوشی را.... خالی کنی خودت را از نفرت تا پُر کنی کسی را از عشق خالی کنی دلت را از غم تا پُر کنی دلی را از شادی خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش خالی کنی گوش هایت را از دروغ تا پر کنی گوش هایی را از زمزمه های عاشقانه و...
-
آمدم
1396,01,05 01:55
بعد از سالی چند آمدم به اینجا جایگاهی که خیلی متفاوتتر از دنیای مجازی تلگرام و اینستا و ..... است ..... نی ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺩﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺟﺎﻧﺎ ﺑﺰﻥ ﺁﺗﺶ ﺗﻨﻢ ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺳﺎﺯ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮐﻮﮎ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺳﺎﻏﺮﻭﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳﺤﺮ ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﯾﻠﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﭼﻨﮕﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺰﻥ ﺭﺣﻤﯽ ﻧﻤﺎ ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺖ ﺷﺪﻡ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ...
-
[ بدون عنوان ]
1394,03,30 01:15
عالم محضر اوست و محضر او جلوه شکوه مندش و جلوه او نام اوست که بدان وسیله شناخته می شود. هر چه را نگاه کنیم، جلوه اوست و هر چه راکه بخوانیم نام او.......
-
[ بدون عنوان ]
1394,03,30 01:05
عاشق که باشی، حاضری هر چی داری و نداری رو بریزی به پای معشوق... «رحمان» میشی معشوق که باشی، وجودت با همهی قوا عاشق رو میکشونه طرف خودش... «رحیم» میشی اگه تونسی همزمان هر دو طرف معادلهی عشق حضور داشته باشی... هم عاشق هم معشوق؛ اونوقت محو میشی، میمونه «عشق» و دیگر هیچ... «عشق» پیدا شد و آتش به همه عالم زد...
-
پیل و چشمه
1394,03,30 00:25
گفت: پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد.نمی دانست که از خود می رمد. همه اخلاق بد_ از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر _ چون در توست، نمی رنجی؛ چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی. فیه مافیه اثر مولانا
-
[ بدون عنوان ]
1394,01,19 00:23
گفتم: از من مطلب دیده ی گریان تر از این دل غمگین تر و خونین تر و ویران تر از این گفت: هر چند دلت خانه به دوش است ولی دوست دارم که شود بی سروسامان تر از این گفتمش: حالت دل در غم گیسوی تو چیست؟ دست بر زلف زد و گفت: پریشان تر از این گفتمش: پیش رخت دیده چه حالت دارد؟ در رخ آینه خندید که حیران تر از این گفتمش کفر سر زلف تو...
-
[ بدون عنوان ]
1394,01,18 10:20
گاهی اوقات صلاح است که تنها بشوی، چون مقدر شده تک خال ورقها بشوی گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد، نم نمک شاپرکی خوشگل و زیبا بشوی گاهی انگار ضروری ست بِگندی درخود تا مبدل به شرابی خوش و گیرا بشوی گاهی از حمله ی یک گربه، قفس می شکند، تا تو پرواز کنی، راهی صحرا بشوی... گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست، باعث مرگ گل...
-
میکده
1394,01,16 02:28
شکر لله که در میکده باز است هنوز دل رندان جهان محرم راز است هنوز داد بر باد فنا آتش می هستی ما دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز نکند ذوق جنون باده پرستی را منع دل دیوانه بر این شیوه مجاز است هنوز قصه می رود از خاطر و بر خاتم عشق نقش افسانه محمود و ایاز است هنوز ساقیا باده بده یار بود بر سر ناز زانکه در مستی ما حال...
-
عاشق و شیدا
1394,01,16 01:57
چندی پیش دو غزل زیبا یکی از دوستان عزیز و بزرگوارم لطف کردند و برایم فرستادند که با اجازه ایشون این هدیه زیبا رو در این صفحه به یادگار مینویسم امیدوارم شما هم مثل من لذت ببرید "نوش" عاشق و بیخود و شیدا شده ایی میدانم در رهم بی سر و بی پا شده ای میدانم به تمنای جنون عقل و دل و دین دادی بی سبب نیست که رسوا شده...
-
[ بدون عنوان ]
1393,07,08 14:46
-
[ بدون عنوان ]
1393,07,08 14:44
-
[ بدون عنوان ]
1393,07,08 00:47
عزیزا عید قربان است روز فدا کردن جان است به رقص آ و مست وجودش شو که اینجا مسلخ گه منِ آن است "مریم"
-
امشب....
1392,08,21 01:34
جانا خبر از مستی ده تو مرا خبر ز جان هستی ده تو مرا ساغر و عشق و جام را چه خواهم خبر وصل هستی و نیستی ده تو مرا **** به هر کویی زدم بال و پری من ندیدم جز رخ زیبای لیلی دو چشم آینه از بهر رویش شده مست رخ شیدای لیلی **** امشب به طرب از نام تو مستم از لب لعل و کام تو مستم ساقی جام می ام ده می ام ده که ز خمار چشم سیه فام...
-
[ بدون عنوان ]
1392,03,30 14:52
بنام خداوند رحمن و رحیم بازگشت همه شما به اوست این به یقین وعده خداست(سوره یونس آیه 4)یاایُتّهاَ النَفسُ المطمئتهُ ارجِعی الی رَبّکِ راضیَّهً مَرضیَّهً (سوره فجر)ای نفس آرام یافته بازآی بسوی پروردگارت در حالی که راضی به حق و مرضِیّ حق هستی. همانا از او هستیم و به سمت او باز می گردیم. بازگشت به سمت خداوند کاملا...
-
کارتون پینوکیو ...
1391,07,03 00:02
راستی دوستان کارتون پینوکیو رو یادتون میاد . پدر ژپتو در واقع همان پدر آسمانی (خداوند تبارک و تعالی) بود و پینوکیو که یک کالبد چوبی داشت مخلوق او بود. (در واقع پینوکیو نوع بشر و همان انسان است) پدر ژپتو خواست تا پینوکیو رو به مدرسه بفرسته تا علم بیموزه و آگاه شه. هدف خداوند از اخراج انسان از بهشت کسب آگاهی برای انسان...
-
[ بدون عنوان ]
1391,07,02 01:24
خیلی دلتنگم نمیدونم چرا فقط میدونم که از اصل خودم دور افتادم .......................
-
رسم خوب اوج گرفتن
1391,06,22 19:00
عقاب وقتی میخواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبهی یک صخره، به انتظار یک اتفاق مینشیند ! میدانید اتفاق چیست؟ گردبادی که از روبهرو بیاید ! عقاب به محض اینکه آمدن گردباد را حسکرد، بالهای خود را میگشاید و اجازه میدهد باد، او را با خود بلند کند . به محض اینکه طوفان قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرندهی...
-
یادگار دوست
1391,04,13 23:28
ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و ز هر دو جهانم بستان با هر چه قرار گیرد دلم بی تو آتش به من اندر زند و آنم بستان *** ای زندگی تاب و توانم هم تو جانی ودلی ای دل و جانم همه تو تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو از آنم همه تو *** باز آی که تا به خود نیازم بینی بیداری شبهای درازم بینی نی نی غلطم که خود...
-
باز آمدم باز آمدم
1391,04,12 00:56
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم در من نگر در من نگر بهر تو غم خوار آمدم شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم چندین هزار سال شد تا من به گفتار آمدم آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم ما را به چشم سر...
-
چند قدم تا وصال
1391,04,09 01:38
قدم اول : وضو قدم دوم :اذان قدم سوم: صلاه *وضو به معنای پاک شدن است.خالص شدن با آب.آب مظهر آگاهی است.اول قدم برای پاک کردن چشم ها، دست ها، پاها و قدم ها و افکار درون سر با آگاهی ناب الهی ... *اذان: به معنای اذن و اجازه است .اذان ورود به نماز بعد از مطابقت خود با پیام های اذان که چه قدر به درک و شهود آنها رسیده ایم...
-
سعدی
1391,02,06 13:55
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 آن را که غمی چون غم من نیست چه داند کز شوق توام دیده چه شب میگذراند وقتست اگر از پای درآیم که همه عمر باری نکشیدم که به هجران تو ماند سوز دل یعقوب ستمدیده ز من پرس کاندوه دل سوختگان سوخته داند دیوانه گرش پند دهی کار نبندد ور بند نهی سلسله در هم...
-
آیینه عاشورا
1391,02,04 15:22
به نام خدا در روز عاشورا می توانیم جامه ای سرخ بپوشیم و فریاد برآوریم که این سرخی، نشانه پیروزی خون بر شمشیر است که درس آن را از حماسه کربلا آموخته ایم. می توانیم لباسی سر تاپا سفید بپوشیم و با صدایی بلند بگوییم، این کفن است که پوشیده ایم تا عهدی باشد بین ما و حسین(ع) که در راه ادامه ی نهضت حق طلبانه و ظلم ستیزانه اش،...
-
.....
1391,02,03 14:03
چه داند جزء، راه کل خود را مگر هم کل فرستد، رهنمونم بکش ای عشق کلی ، جزء خود را که این جا در کشاکش ها ، زبونم ز هجرت می کشم،بار جهانی که گویی من جهانی را ستونم انسان در نقطه ای قرار دارد که به طور عمیقی نیازمند فهم کل است و برای رسیدن به این فهم ، باید دایره ی تفکرات خود را از محدودیت ها نجات داده و خود را از درگیر...