شوق دیدار
شوق دیدار

شوق دیدار

باز آمدم باز آمدم

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

در من نگر در من نگر بهر تو غم خوار آمدم

شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم

چندین هزار سال شد تا من به گفتار آمدم

آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم

بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم

دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سِر ببین

آن جا بیا ما را بین کان جا سبکبار آمدم

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کند

کاندر بیابان فنا جان و دل افکار آمدم

نظرات 2 + ارسال نظر
سمیه 1391,04,17 ساعت 12:16 ق.ظ http://sepidedam63.persianblog.ir

خــــــــدایا

من اینجا دلم سخـــــت معجزه میخواهد

و تو انگار

معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مـــــــــــبادا ....!!

سمیه 1391,04,21 ساعت 01:07 ق.ظ http://sepidedam63.persianblog.ir

تا نسوزم

تا نسوزانم

تا مبادا بی هوا خاموش ...

پس چگونه

بی امان روشن نگه دارم

سالها این پاره آتش را

در کف دستم ؟

تا بدانم همچنان هستم !

قیصر امین پور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد