شوق دیدار
شوق دیدار

شوق دیدار

عاشق و شیدا

چندی پیش دو غزل زیبا یکی از دوستان عزیز و بزرگوارم لطف کردند و برایم فرستادند که با اجازه ایشون این هدیه زیبا رو در این صفحه به یادگار مینویسم امیدوارم شما هم مثل من لذت ببرید "نوش"


در رهم بی سر و بی پا شده ای میدانم
به تمنای جنون عقل و دل و دین دادی
بی سبب نیست که رسوا شده ایی میدانم
تا که در کوی خرابات ز خود دور شدی
راحت از قید تمنا شده ایی میدانم
کرده ایی بتکده ایی بر پای چو در کعبه دل
محو بتها به تماشا شده ایی میدانم
از تو دارم خبری اینکه زخود بیخبری
فارغ از بند خبرها شده ایی میدانم
من و ما اصل پریشانی و بدبختی بود
حالیا بی من و بی ما شده ایی میدانم
نوربخش این غزل از شیوه دانایی نیست
آری از بند خِرَد وا شده ایی میدانم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد